عطش دوباره دیدن فروشنده تنها چند ساعت پس از تماشای فیلم از آن حسهایی نیست که بعد از دیدن هر فیلمی به شما دست دهد. اینکه تا آخرین اسم تیتراژ پایانی روی صندلی بنشینید و فریم به فریم فیلم را در ذهنتان مرور کنید کار هر فیلمی حداقل در سینمای ایران نیست. فرهادی فیلمی ساخته که با کارهای گذشتهاش فرق دارد چون در سکانسهای پایانیاش تعلیقی خلق میکند که ناخودآگاه به تک تک حرکات کاراکترها واکنش نشان میدهید و تپش قلبتان را محکمتر از حالت طبیعی حس میکنید. فروشنده تلاش فرهادی برای ساخت فیلمی در فضای تنشزا، رازآلود و نامطمئن است؛ از همان سکانس افتتاحیه,نقد فیلم فروشنده,نقد فیلم فروشنده فراستی,نقد فیلم فروشنده اصغر فرهادی,نقد فیلم فروشنده فرهادی ...ادامه مطلب
امروز میخواهم دربارهی سریال شاهکاری به اسم «بوجک هورسمن» حرف بزنم که مثال بارز پیشرفت، خلاقیت و پیچیدگی است. اما با تمام این صفات قلنبه سلنبه، احتمال اینکه بعد از چند اپیزود اول سریال بیخیال دیدن آن شوید بالاست. راستش را بخواهید خودِ من که هماکنون «بوجک هورسمن» یکی از بهترین سریالهای تمام عمرم است، اصلا چند اپیزود اول آن را دوست نداشتم. بله، اتفاقا از همان ابتدا مشخص است که با سریال متفاوت، جسور، دیوانه و خلاقی طرفیم. فقط مشکل این است که سریال در ابتدا فقط قول این چیزها را میدهد و در زمینهی داستانگویی و شخصیتپردازی، کلیشهای و خسته اح,نقد سریال bojack horseman ...ادامه مطلب
به عنوان یک کشته مُردهی ژانر وحشت و کسی که در انتخاب فیلمهای ترسناک واقعی سختگیر است، فیلمهای زیادی دیدهام که سعی میکنند طیف وسیعی از وحشتهای درونی و بیرونی انسان را هدف قرار دهند، اما خیلی کم پیش میآید یکی از آنها بتواند به زیر پوست تماشاگر نفوذ کرده و جلسهی تماشای آن فیلم را برای بیننده به جهنم تبدیل کند یا استانداردها و تعریف واقعی ژانر را به تاثیرگذارترین شکل ممکناش به اجرا بگذارد و به اثری تبدیل شود که در اوج پایبند ماندن به کلیشهها و اصول غافلگیرمان کند. چون میدانید که,نقد فیلم ترسناک,نقد فیلم ترسناک the boy,نقد فیلم ترسناک حریم,نقد فیلم ترسناک کینه,نقد فیلم ترسناک shutter,نقد فیلم ترسناک هالووین,نقد فیلم ترسناک sinister,نقد فیلم ترسناک حلقه,نقد فیلم ترسناک احضار,نقد فیلم ترسناک مامان ...ادامه مطلب
دختر، لاک قرمزی به دستش زده و سراغ مادر میرود. از مادر میخواهد تا ماجرا را به پدر بگوید اما مادر قبول نمیکند. پدر رسیده و دختر حسابی هول شده، استکانی چای برای پدر میبرد اما متوجه میشود که پدر چای دارد. با ترس و لرز کنار پدر مینشیند و زیرچشمی به اون نگاه میکند. بلاخره تصمیم میگیرد تا حرفش را بزند. میان کلام موبایل پدر زنگ میخورد و او به شدت عصبانی میشود. ترس و اضطراب دختر همینطور بیشتر شده و مخاطب هم همراه با او اضطراب دارد که چه خواهد شد. دختر بلند میشود و آرام میرود که تلفن پدر تمام شده و او را برای گفتن ادامه حرف نگه میدارد. دختر ماجرای مهمانی دوستش در تهران را میگوید و از پدر میخواهد که اجازه دهد تنهایی به تهران برود. پدر پس از کمی فکر آنچنان با دختر مخالفت میکند و سرش داد میزند که دختر گریهاش میگیرد. تاکید فیلم بر هوای آلوده آبادان خود یکی از فاکتورهای مهم در خلق فضاسازی است. میرکریمی در فیلم «دختر» کماکان به دنبال فضاسازی است. خلق یک موقعیت با استفاده از فضا و بازی بازیگران با کمترین حرکت دوربین در محیطهای داخلی و استفاده از تدوین «دختر» را در شروع داستان تبدیل به فیلمی پر استرس کرده است. این فضاسازی در چند لایه قابلبررسی است. اول از همه خَلق محیط قابلباور برای مخاطب از فاکتورهای فضاسازی در فیلم است. در داستان همه چیز در کلمات خلاصه میشوند. هنگامی که نویسنده با استفاده از کلماتِ توصیفی محیط داستانش را تعریف میکند خواننده در یک اتمسفر شریک میشود. اما در سینما این قابلیت وجود دارد تا فضا با استفاده از تصویر به مخاطب منتقل شود. تاکید فیلم بر هوای آلوده آبادان خود یکی از فاکتورهای مهم در خلق فضاسازی است. تقریباً در هیچ جای فیلم در آبادان آسمان آبی دیده نمیشود و این موضوع حسی از خفگی را برای مخاطبان فیلم به وجود میآورد. آبادان در فیلم به علت آلودگیاش رنگ زردی به خود گرفته است که این رنگ در نماهای هلی شات (نمایی که توسط هلی کوپتر یا هر وسیله دیگری از ارتفاع گرفته میشود. امروزه از وسیله ای به نام کوادراتور برای گرفتن این شکل نماها استفاده میگردد.) با استفاده از خاک و گرد و غبار بیشتر جلوه میکند. به علاوه ارتباط این گرد و خاک با یکی از نقاط عطف داستان یعنی زمانی که پرواز برگشت ستاره به علت آسمان آبادان لغو میشود حائز اهمیت است. علاوه ,نقد فیلم دختر,نقد فیلم دختر دانمارکی,نقد فیلم دختر میرکریمی,نقد فيلم دختر گمشده,نقد فیلم دختری با روبان زرد,نقد فیلم دختری با خالکوبی اژدها,نقد فیلم دختر میلیون دلاری,نقد فیلم دختری با گوشواره های مروارید,نقد فیلم دختری با کفشهای کتانی,نقد فیلم دختر از هم گسیخته ...ادامه مطلب
بدون هیچ شک و شبههای باید پذیرفت که این روزها سریالهای تلویزیونی، بسیار بیشتر از گذشته مورد توجه مخاطبان قرار گرفتهاند. ساختههایی که به سبب ساختار متفاوت این مدیوم در داستانسرایی و خلق جذابیت، نه تنها مدتی طولانی است که دیگر زیر سایهی آفرینش کنشهای سینمایی قرار نمیگیرند، بلکه در برخی مواقع آنقدر یگانه میشوند و تجربههای خارقالعادهای را ارائه میدهند که در هیچ نقطهی دیگری نمیتوان چیزی به مانند آنها پیدا کرد. مثال بارزش هم همین سریالهای جذاب HBO که این روزها گل سرسبدشان بازی تاج و تختی است که حتی پس از شش فصل در شگفتیآفرینی و دوستداشتنی بودن بی عیب و نقص به نظر میرسد. اما این وسط، آنچه که تلویزیون را از حد و اندازهی یک سرگرمیساز مطلق فراتر میبرد و در دنیای آن محصولاتی لایق تحسین و به یاد ماندنی قرار میدهد، چیزی نیست جز رقابت غیرقابل انکاری که در میان لایههای متفاوت این مدیوم برای محبوب شدن وجود دارد. ماجرا از این قرار است که اینجا برخلاف سینما که هر محتوای جذاب یا حتی بیکیفیتی نهایتا میتواند چیزی نزدیک به سه ساعت از وقت افراد را به خود اختصاص دهد، ببینده باید برای ساعاتی بیشتر یا حتی در برخی مواقع چند سال متوالی با یک سری کاراکتر زندگی کند و بند به بند قصههایشان را در جلوههایی طولانیتر دنبال نماید. نتیجهاش هم این است که در میان محصولات موجود در این دنیای سرشار از جذابیت، مخاطب برای انتخاب سریال مورد نظر خود همواره جدیت و حساسیت انکارناپذیری دارد و دقت بسیار بیشتری به خرج میدهد. چرا که با توجه به وقت محدودی که اغلب بینندگان برای تقریح و درگیر شدن با یک داستان سریالی دارند، تنها ساختههایی میتوانند به شکلی جدی مورد توجه قرار بگیرند که در اغلب بخشها جذابیتهایی متفاوت و داستانپردازیهایی دوستداشتنی را تقدیم آنها کنند. دنیاهایی که تماشایشان به معنی واقعی کلمه دربردارندهی تازگیهای بیپایان و رعایت صحیح کهنالگوهای یک ژانر باشد و در میان ماجراهایشان همیشه بتوان حجم بالایی از شخصیتپردازیهای عمیق و روایتهایی لایق دنبال کردن و کند و کاو را پیدا کرد. افزون بر اینها، اغلب مخاطبان جدیتر و سختگیرتر تلویزیون، همواره این انتظارات را تنها از مجموعههایی دارند که قصهگوییهایشان بیش از هر چیز به داستانهای جنایی یا روایتهایی حماسی گر, ...ادامه مطلب
مقالات مرتبط فیلم سینمایی Suicide Squad، یکی از موردانتظارترین فیلمهای ابرقهرمانی و اقتباس شده از کمیکهای کمپانی دیسی است که فردا در سینماهای سراسر جهان اکران خواهد شد. پیش از انتشار نمرات این فیلم بسیاری اعتقاد داشتند که Suicide Squad پتانسیل شکستن زنجیره ناکامی مجموعه فیلمهای جهان سینمایی دیسی در امر جلب نظر منتقدین را داشته و قرار دادن «بد در برابر شیطان» با استقبال منتقدین روبهرو خواه شد. اما این امر محقق نشد و فیلم سینمایی Suicide Squad نمرات نسبتا پایینی را از منتقدین دریافت کرد. حال دیوید آیر، کارگردان این فیلم در شبکه اجتماعی توییتر به نقدهای منفی واکنش داده است. موردی که در اکثر نقدهای فیلم Suicide Squad، حتی نقدهای مثبت دیده میشود، عدم رضایت منتقدین از نحوه روایت داستان و کارگردانی این فیلم است. بسیاری اعتقاد دارند که فیلم سینمایی Suicide Squad آن فیلم هیجانانگیزی که تریلرها نمایش میدهند، نبوده و در عوض فضای تاریکتری دارد. همچنین برخی دیگر نسبت به نوع شخصیتپردازی «جوکر» با بازی جرد لتو ناراضی هستند. اما پاسخ دیوید آیر به انتقادات و نمرات پایین فیلم «جوخه انتحار» در نوع خود جالب است. وی در شبکه اجتماعی توییتر، جمله معروفی از امیلیانو زاپاتا، از رهبران انقلاب مکزیک بر علیه نظام دیکتاتوری پورفیریو دیاس و از قهرمانان ملی کشور مکزیک، به زبان اسپانیایی نقل کرده است که ترجمه فارسی آن به شرح زیر است: ترجیح میدهم ایستاده بمیرم تا به زانو در آمده (تسلیم شده) زندگی کنم هدف و منظور دیوید آیر از بیان چنین جملهای این است که وی «به جای پیروی از قوانینی که دیگران وضع کردهاند، حاضر است برای هدفاش هر آنچه که دارد به خاطر بیاندازد». دیوید آیر با قراردادن شخصیتهای منفی در جایگاه محافظین جهان، نه تنها قوانین نانوشته فیلمهای اقتباس شده از کمیکها را برهم زده، بلکه به مانند فیلم سینمایی Deadpool در ژانر ابرقهرمانی که به عنوان یک ژانر راکد و به دور از خلاقیت شناخته میشود، مسیر متفاوتی را در پیش گرفته که نتیجه آن به احتمال زیاد عدم موفقیت در گیشه و جذب مخاطبین است. هرچه که این جملات در قالب نوشتار و بر روی کاغذ زیبا هستند، اما نمیتوانند بر روی مشکلاتی که منتقدین به آن اشاره کردهاند سرپوش بگذارند. در قبال فیلمهای اقتباسی از کمیکها دو نوع رویکرد وجود دارد؛ ط, ...ادامه مطلب
«اتاق سبز» اصلا سبز نیست. شاید بعضیوقتها درختان جنگل قاب تصویر را پر کنند و اگرچه بافت بصری سبز فیلم خبر از آرامش و امنیت میدهد، اما تمام اینها قصد فریب دادن ما را دارند. گولشان را نخورید! تنها چیزی که در این فیلم فرمانروایی میکند، خون، خون و خون است. شاید بتوان تجربهی تماشای چنین فیلم کمیابی که بهطرز هنرمندانهای فرا-دیوانهوار و جهنمی است را اینگونه توصیف کرد: در حال قدم زدن در جنگلی زیبا و لذتبخش هستید که ناگهان ناخواسته از پورتالی نادیدنی عبور میکنید و وارد دنیای زیرین میشوید. آن هم نه در زمانی معمول، بلکه در وسط فستیوال خون و مرگ شیاطین تاریکی و فرشتگان سیاه که با قمه و ساطورهایی عظیمجثه در دست برمیگردند و از اینکه شما با پای خودتان قدم به جشنشان گذاشتهاید، لبخند میزنند. روزِ سبزتان، سرخ میشود. «اتاق سبز» چنین سناریویی را بهشکل بسیار واقعگرایانهتری سر کاراکترهای بدبختش اجرا میکند. و آن هم چه اجرا کردنی! نمیدانم، شاید سختترین کار دنیا در حوزهی فیلمهای ترسناک، ساخت یک فیلم واقعا تحسینبرانگیز در زیرژانر بدنام «شکنجه» باشد. اینجور فیلمها معمولا که نه، اکثرا به خاطر تمرکز مطلق و غیرهیجانانگیزشان روی بیرون ریختن دل و روده و راه انداختن حمام خون مورد انتقاد میگیرند. عدهای حتی تا اینجا هم پیش میروند که فیلمهای شکنجه، مزخرف محض هستند. البته تقصیر آنها هم نیست. این طرز فکر به خاطر این است که فیلمهای شکنجهمحور واقعی و معرف این ژانر (که در ادامه از اهمیتشان میگویم) با فاصلهی بسیار زیادی از هم ساخته میشوند و به سختی میتون نمونهی خوبی از آنها را پیدا کرد. «اتاق سبز» اما یکی از آنهاست. در توصیف دیوانگی و جنون و هنری که در رگهای این فیلم جریان دارد همین و بس که این همان فیلمی است که اِلی راث آرزوی ساختنش را دارد، اما هیچوقت نمیتواند آن را بسازد و این همان فیلمی است که کوئنتین تارانتینو مطمئنا برای دیدنش روز اول در سینما حاضر میشود و بعد دیویدیاش را هم به محض انتشار در بازار، به کالکشنش اضافه میکند. به عبارتی دیگر، «اتاق سبز» مثل بچهی بهترین ویژگیها و عناصر سینمای اِلی راث و کیو.تی است. فیلمی که تمام کلیشههای این ژانر را آنقدر خوب اجرا میکند و بعضیوقتها آنقدر عالی میشکند که کاری جز تحسین جرمی سالنیر، کاگردان فیلم از , ...ادامه مطلب
در حاشیه پخش زنده فینال بزرگ مسابقات MLG بازی Gears of War در شمال آمریکا، استودیو کوالیشن اخبار جدیدی را در مورد بازی Gears of War 4 منتشر کرد. مایکروسافت و کوالیشن در نظر دارند مسابقات Pro Circuit این بازی را با کمک Major League Gaming و Gfinity و جایزهی ۱ میلیون دلاری برگزار کنند. شما در ادامه میتوانید تریلر تایید و معرفی این مسابقات را مشاهده کنید: دانلود با رزولوشن SD360p | دانلود با رزولوشن HD720p بازی Gears of War 4 که توسط استودیوهای مایکروسافت منتشر میشود و استودیو کوالیشن وظیفه ساخت آن را بر عهده دارد، در تاریخ ۱۱ اکتبر (۲۰ مهر) برای ایکسباکس وان و رایانههای شخصی منتشر خواهد شد و از قابلیت Xbox Play Anywhere پشتیبانی میکند. در جریان رویداد کامیک کان 2016 که در سن دیگو برگزار شد، مایکروسافت در حساب رسمی ایکسباکس در یوتیوب، ویدیویی ۶ دقیقهای از بخش داستانی بازی Gears of War 4 را منتشر کرد. همچنین یکی از کاربران سایت یوتیوب با نام The BGB، ویدیویی ۱۰ دقیقهای از گیمپلی بخش چندنفرهی این بازی در نقشه Forge منتشر کرده است. مایکروسافت اخیرا ویدیویی از جزییات کنسول ایکسباکس وان S به همراه نسخه محدود بازی Gears of War 4 منتشر کرده است. Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
انیمیشن «بتمن: جوک مرگبار» شاید موردانتظارترین فیلم کامیکبوکی تاریخ باشد. حداقل در بین کسانی که کامیکبوک منبع اقتباس فیلم را خواندهاند. حدود ۳۰ سال پیش، آلن مور افسانهای (نویسندهی نابغهی کامیکبوک «واچمن») داستان تک جلدی و کوتاهی دربارهی جدال بتمن و جوکر و بررسی گذشتهی مرموز مامور هرجومرج نوشت که نه تنها به عنوان بحثبرانگیزترین داستان تاریخ کامیکبوکهای بتمن شناخته میشود، بلکه در بین مهمترین و شوکهکنندهترین آثار مدیوم کامیک هم قرار میگیرد. در حدی که تحلیلگران بهطرز «تئوری توطئه»واری دربارهی این کامیک گفتهاند که آلن مور بهطرز مخفیانهای و به دور از چشم دیسی آخرین داستان بتمن و جوکر را نوشته بوده است. بنابراین میتوانید تصور کنید که طرفداران چرا برای ساخته شدن انیمیشنی براساس آن بهطرز دیوانهواری بیقرار بودند. تنها دلیلی که دیسی در تمام این سالها راضی به انجام چنین کاری نمیشد، به محتوای بزرگسالانهی «جوک مرگبار» مربوط میشود. کسانی که این کامیکبوک را خواندهاند میدانند که در این داستان با یکی از ترسناکترین جلوههای جوکر و یکی از وحشیانهترین شکنجههای روانی او روبهرو میشویم. این یعنی این داستان نه تنها به درد کودکان نمیخورد، بلکه گزارش شده بزرگترها هم بعد از خواندن آن کابوس دیدهاند! حالا میتوانید تصور کنید وقتی خبر ساخت این انیمیشن اعلام شد، طرفداران چقدر خوشحال شدند. اما بهشخصه به عنوان یکی از آن طرفداران اگرچه حسابی خوشحال بودم، اما نگران هم بودم. بالاخره همه انتظار دارند اقتباس یک شاهکار، به یک شاهکار منجر شود و نه کمتر. خب، مهمترین سوالی که بعد از دیدن فیلم پرسیده میشود همین است: آیا انیمیشن «جوک مرگبار» توانسته در برابر نگاه سختگیر طرفداران به اقتباس قابلقبولی تبدیل شود؟ بگذارید اینطوری شروع کنم که «جوک مرگبار» یک اقتباس بیعیب و نقص و تمامعیار نیست. تمام مشکل فیلم هم مربوط به داستان تازهای میشود که به عنوان مقدمه برای منبع اصلی نوشته شده است. اگرچه ۳۰ دقیقهی آغازینِ انیمیشن بهطرز فاجعهباری مشکل دارد، اما خوشبختانه وقتی وارد مواد اصلی داستان میشویم، «جوک مرگبار» به چنان اقتباس قوی و جذابی تبدیل میشود که لرزه بر اندامتان میاندازد و ستارهی این زلزله هم جوکر است. اما خب، در پایان نمیتوان این موضوع را نادیده گ, ...ادامه مطلب
«اگر با مشکلی روبهرو شدید که نمیتونستید حلش کنید، بچه بهتون تعلق میگیره که معمولا کمک میکنه». این یکی از غیر منطقیترین و خندهدارترین دیالوگهایی است که در The Lobster میشنوید. اما فکر میکنم حداقل برای خیلی از ما منطقی که در پس این جمله وجود دارد تازه نباشد. زن و شوهری در زندگی زناشوییشان به مشکل و بنبستهای عاطفی برخورد میکنند. یا همدیگر را دوست ندارند، یا تازه متوجه شدهاند چقدر با همدیگر فاصله دارند. اما چیزی که دیگران به آنها پیشنهاد میکنند چیست؟ بچهدار شوید! هر از گاهی با علمی-تخیلیهایی روبهرو میشویم که به جای خلق صحنههای بزرگ نبرد فضاپیماها، قصد بررسی و صحبت دربارهی مسائل زندگی و جامعهی زمان حال را از طریق آدمهای دنیای فرضی آیندهنگرانهشان دارند. «خرچنگ» یک کمدی سیاه و خشک و بیروح است که داستانش در واقعیت جایگزین دیگری اتفاق میافتد. در دنیای دستوپیایی فیلم، بزرگسالها فقط ۴۵ روز وقت دارند تا فرد مناسبی را برای رابطهی عاشقانه و ازدواج پیدا کنند. اگر آنها به ضرب الاجلی که برایشان تعیین شده برسند و کماکان مجرد باشند، به حیوانی که از قبل تعیین کردهاند تبدیل شده و در طبیعت رها میشوند. پیام روشن است: مجردها ننگ جامعه و مجرم محسوب میشوند. بهطوری که پلیس در مکانهای عمومی از آنها درخواست مدرک ازدواج هم میکند. با این خلاصهی داستانی، «خرچنگ» به کندو کاو تاملبرانگیزی در باب جنبهی ترسناک «عشق» تبدیل میشود. مگر عشق هم جنبهی ترسناک دارد؟! بله و اون هم چه جورش! وقتی فیلم را با صفاتی مثل «خشک» و «بیروح» توصیف میکنم، قصدم شمردن نکات منفیاش نیست. بالاخره آدم از یک دنیای دستوپیایی که در آن کنترل رابطههای انسان دست خودش نیست و بقیه آدم را مجبور به تن دادن به رابطههای اجباری میکنند، انتظار فضای شاداب و خوشحالی که ندارد! یکی از اولین ویژگیهای فیلم، این است که موفق شده از طریق بافت بصری سرد و بیرنگ و رویش و دیالوگهای خشک و بازی بیاحساس کاراکترها، نشان دهد واقعا دنیا در چنین شرایطی به چه جای کسلآور و ترسناکی تبدیل میشود. اما لازم نیست از خوشحالی یک نفس راحت بکشید و خدا را شکر کنید که این فقط یک داستان علمی-تخیلی با تمرکز بر روی کلمهی «تخیلی» است. فیلم بازتابدهندهی قوانین و سیستم زندگی زمان حال است و اگر ما دنیای اطرافمان را مث, ...ادامه مطلب
انیمیشن ژاپنی «آبی کامل» (Perfect Blue)، محصول ۱۹۹۷، به عنوان تاریکترین انیمیشن سینما و یکی از بهترینهای تاریخ انیمیشن شناخته میشود. در این شماره از گیشهی زومجی، از این میگوییم که چرا باید این فیلم را ببینید. بعضیوقتها با آثاری روبهرو میشویم که قدرت بلامنازع و منحصربهفرد یک مدیوم هنری را طوری به نمایش میگذارند که هیچ مدیوم دیگری قادر به انجام آن نیست. مثلا فقط در چارچوب یک بازی ویدیویی است که میتوان به احساسی که فیل فیش با بازی Fez به آن دست یافته رسید و هیچ فیلم و کتابی نمیتواند حس گمشدگی در یک دنیای آزادِ سهبعدی پیکسلی را به مخاطب منتقل کند. وقتی حرف از نهایت قدرت انیمیشنسازی میشود هم «آبی کامل» به عنوان خدای استفاده از عناصر و قابلیتهای این حوزه شناخته میشود. به خاطر همین است که «آبی کامل» لقب جدیترین و تاریکترین انیمیشن سینما را یدک میکشد. بله، انیمهها با داستانهای عجیبوغریب و افسارگسیختهشان مشهور هستند. از دهتا انیمهای که ساخته میشود تقریبا در ۹تایشان هیولا و روبات و سایبورگ و دایناسور پیدا میشود. اما انیمههایی هم هستند که کلیشهها و انتظارات را میشکنند و به مرحلهی متعالی و غافلگیرکنندهای دست پیدا میکنند. نمونهاش اکثر آثار استودیوی جیبلی است که اتفاقا بهطرز دیوانهواری مشهور هم هستند. اما این وسط، آثار ناشناختهای هم پیدا میشوند که بهطرز ستمگرانهای دیده نشدهاند. «آبی کامل» یکی از آنهاست که شاید کمتر دیده شده باشد، اما به این به این معنی نیست که فیلم توسط منتقدان مورد ستایش و بررسیهای عمیق قرار نگرفته است. این تریلر روانکاوانهی وحشتناک که اتفاقا اولین ساختهی بلند ساتوشی کن فقید، از مولفان حوزهی انیمیشن هم است، به چنان درجهای از درگیرکنندهای میرسد و طوری با مغز بیننده بازی میکند که واقعا فقط یک انیمه میتواند آن را اینقدر ایدهآل به اجرا دربیاورد. وقتی منتقدان «آبی کامل» را «تاریکترین» انیمیشن سینما مینامند، اصلا قصد اغراق و شوخی ندارند. شاید یکی از دلایلی که فیلم به جریان اصلی وارد نشده هم به خاطر این باشد که به سختی میتوان آن را به کسی پیشنهاد کرد. چون فیلم علاوهبر اینکه نسبت به دیگر انیمیشنها، داستان بسیار پیچیدهای دارد، بلکه در حد کارهای جنایی دیوید فینچر، در زمینهی سکانسهای بزرگسالانه، منزجرک, ...ادامه مطلب
به سادهترین بیان ممکن، باید گفت که «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» (Batman v Superman: Dawn of Justice) یکی از ضعیفترین فیلمهای ابرقهرمانی اکران شده در چند سال اخیر است. زومجی در این شماره از گیشه، به بررسی این تازهترین ساختهی زک اسنایدر میپردازد. هشدار: این متن بخشهایی از فیلم را لو میدهد. پس از موفقیتهای پایانناپذیر مارول در سینمای آمریکا و جهان، خیلیها پذیرفتند که فیلمهای ابرقهرمانی زینپس میتوانند به عنوان جزئی جدا ناپذیر از باکسآفیس تلقی شوند که حضورشان بر پردههای نقرهای همواره دوستداشتنی، سودآور و صد البته سرگرمیآفرین است. علت این ماجرا هم چیزی نبود جز آن که این ساختههای سرتاسر هیجان، شاید در خلق داستانی عمیق و چند لایه یا به تصویر کشیدن درامی ارزشمند، جلوهای پر نقص و اشکال داشتند، اما با خلق سکانسهایی طوفانی و اکشنهایی پر زد و خورد و توقفناپذیر، به زیباترین حالت ممکن میتوانستند به جذب مخاطبان عام هنر هفتم بپردازند و برای همگان، دنیایی از شگفتیهای بصری را به ارمغان بیاورند. شگفتیهایی که به سبب تمرکز مارول بر خلق یک دنیای سینمایی متمرکز، موفقیتهای مالی بسیاری را برای این کمپانی پدید آوردند و باعث شدند که حجم بالایی از مخاطبان، خط روایی فیلمهای آنها را اثر به اثر و نقطه به نقطه دنبال کنند و به طور متوالی، محصولات جدیدشان بر پردهی تصویر را با آغوش باز بپذیرند. با در نظر گرفتن این حقایق، همگان میدانستند که پیوستن دیگر غول کمیکهای ابرقهرمانی دنیا یعنی دیسی به این مسیر نیز، امری قطعی است که به زودی رخ میدهد. رخدادی که اتفاقا با توجه به حجم بالای قهرمانان گوناگون این کمپانی، تقریبا همه انتظارش را میکشیدند و به عقیدهی تعداد زیادی از تحلیلگران میتوانست نتایج بسیار جذابی را تقدیم مخاطبان کند. با این حال، از همان زمان اکران اولین اثر از دنیای سینمایی دیسی یا همان «مرد آهنین» (Iron Man)، طرفداران و دنبالکنندگان سینما از لحاظ نحوهی نگاه به این مجموعهی در حال ساخت به دو دسته تقسیم شدند. عدهای سبک و سیاق سینمایی دیدهشده در فیلم را آنچنان دوست نداشتند و حتی با انتشار اولین اطلاعات و تریلرها از پروژهی بعدی این سری که قرار بود دو کاراکتر افسانهای دنیای کتابهای مصور را در برابر هم قرار دهد نیز نتوانستند نظراتی مثبت نسبت به این دنیا, ...ادامه مطلب
در اپیزود پنجم «واعظ» (Preacher) اتفاقات گذشته روشنتر میشود و جسی هم نشان میدهد که برخلاف سخن بزرگان، قدرت زیاد، مسئولیت زیاد به همراه نمیآورد. همراه بررسی زومجی باشید. «واعظ» سریالی است که تاکنون ریتم منظمی نداشته. یعنی در طول پنج اپیزود گذشته، همیشه بعد از قسمتی که هیجان و شدت خطرات داستان را بالا میبرد، قسمتی از راه میرسید که دکمهی مکث و ایستادن را برای یک هفته فشار میداد و همهچیز را خراب میکرد. اپیزود هفتهی گذشته اگرچه آرام بود، اما سریال موفق شد وظیفهاش در ایجاد حس به هرجومرج کشیده شدنِ احتمالی اوضاع را به خوبی انجام دهد. به خاطر همین بود که در جمعبندی نقد هفتهی گذشته گفتم که امیدوارم سریال این ریتم را تکرار کنند و حس پیشرفت در داستان را در اپیزود بعد هم زنده نگه دارد. خب، خوشبختانه سازندگان کارشان را در این زمینه به خوبی انجام دادهاند. چون اگرچه دوباره با یک اپیزود آرامسوز طرف هستیم، اما سریال با نمایشِ عواقب استفادهی بیرویهی جسی کاستر از قدرتش و غرور و تکبر او که باعث شده خودش را پیغمبر خدا ببیند و حرف حساب توی گوشش نرود، شهر را در موقعیت جالبتری قرار میدهد. مقالات مرتبط بگذارید از خود جسی شروع کنیم. مشکل جسی این است که آدم خوبی نیست، اما این چیزی نیست که خودش فکر میکند. در واقع خودش فکر میکند او همان بندهی گناهکاری است که یک روز خدا در وجودش حلول میکند و به او ماموریت میدهد تا صلح و آرامش را در زمین برپا کند و او برای رستگاری باید در این آزمون موفق شود. اما حقیقت این است که نه موجودی که در وجودش لانه کرده خداست و نه میتوان با مجبور کردن مردم به در آغوش کشیدن یکدیگر و معذرتخواهی، دنیا را به جای بهتری تبدیل کرد. بهطوری که پر بیراه نیست اگر بگویم جسی کاستر تا این لحظه بهطرز خواسته یا ناخواستهای آدمبد اصلی سریال است. تا قبل از این فکر میکردیم جسی واقعا تغییر کرده و فعالیتهای گذشتهاش را کنار گذاشته و تولیپ کسی است که دارد با وسوسهکردن جسی، او را به آدم قبلیاش برمیگرداند. اما در یکی از هوشمندانهترین سکانسهای این اپیزود متوجه میشویم که حرفهای تولیپ دربارهی اینکه جسی اصلا تغییر نکرده، درست است. در جایی از این قسمت، تولیپ وسط کار جسی میپرد و شروع به تعریف کردن داستان جالبی برای متقاعد کردن و سرعقل آوردن او از اشتباه, ...ادامه مطلب
این هفته «رانده شده» (Outcast) با استراحت دادن به بخش ماوراطبیعهاش، منسجمترین و عمیقترین اپیزودش را ارائه کرد. همراه بررسی زومجی باشید و به بحث دربارهی این اپیزود بپیوندید. این هفته «رانده شده» ساکتتر از همیشه بود، اما به نظرم این اپیزود را حتی بیشتر از اپیزود افتتاحیه دوست دارم. تمامش به خاطر این است که با یکی از آن اپیزودهای مقدمهچینِ جذابی طرف هستیم که از این سکوت برای یک سری شخصیتپردازیهای عالی استفاده میکند و واقعا آدم را برای ادامهی داستان کنجکاو و هیجانزده میکند. مثلا برخلاف مراسم جنگیری هفتهی پیش که به آشکار شدن اطلاعات زیادی ختم نشد، این هفته کایل و اندرسون برای بررسی یک پروندهی احتمالی جنگیری راهی خانهی یکی از پیرزنهای شهر میشوند. اگرچه همهچیز مثل گذشته به بستن دست و پای پیرزن به تختخوابش و بیرون آمدن صلیب و آب مقدس منجر نمیشود، اما همین ماجرا سوالات بیشتری را دربارهی چگونگی کار شیاطین و اینکه آیا واقعا مراسمهای جنگیری قدیمی اندرسون موفقیتآمیز بوده یا نه، به وسط میکشد. این اتفاق بزرگی برای اندرسون و تخریب تمامعیار باورهایش است. اینکه بفهمی روحِ یکی از کسانی که به دست تو از محاصرهی شیاطین نجات پیدا کرده بود، در تمام این مدت تو را گول میزده تا تو به قدرتهای توخالیات بنازی، یعنی وضعیت بدتر و سیاهتر از چیزی است که فکرش را میکردیم. مقالات مرتبط به همین دلیل ما به درستی این اپیزود را با یک مراسم خاکسپاری آغاز میکنیم. این شاید مراسم خاکسپاری یک همسایهی تنها و بیکس باشد، اما در واقع استعارهای از این حقیقت است که تمام مردم شهر یا در حال نبرد با غم و اندوهشان هستند، یا در حال مبارزه با یک فاجعهی بد در گذشتهشان. وقتی میگویم این اپیزود تا این لحظه بهترین اپیزود سریال است، به خاطر این است که در این اپیزود اگرچه حضور نیروهای ماوراطبیعه حس میشود، اما سریال بیشتر روی تاریکی و زخمهای واقعی درون شخصیتهایش تمرکز میکند. چیزهایی که راه فراری از آنها نیست. تابوت همسایهی کایل در اولین نمای اپیزود، تمام قاب را پر میکند. مرگ همهجا است. بهطوری که خیلی زود سروکلهی مرد سیاهپوش که خودش را سیدنی معرفی میکند، پیدا میشود و حتی کایل و اندرسون هم با شخص شخیص مرگ دست میدهند. چون بالاخره تا این لحظه فکر میکنم همه قبول داریم که او ه, ...ادامه مطلب
اپیزود چهارم سریال «واعظ» (Preacher)، با اینکه اپیزود آرام و بیاکشنی است، اما موفق میشود پردهی اول این فصل را با یک سری پیشرفتهای داستانی به خوبی ببندد. همراه بررسی زومجی باشید. اپیزود چهارم «واعظ»، اپیزود سریع و فوقهیجانانگیزی نیست و مطمئنا به نمونهی بارزی از داستانگویی منسجم هم تبدیل نمیشود. ناسلامتی با اپیزودی طرف هستیم که پنجاه خط داستانی مختلف در آن جریان دارند و سریال هر دقیقه در حال پریدن از این نقطه، به آن نقطه است. اما این حرفها به این معنی نیست که اپیزود چهارم «واعظ»، ساعت ضعیفی است. در عوض، با اپیزودِ رضایتبخشی روبرو هستیم که وظیفهاش را به خوبی در زمینهچینی اتفاقات جالب آینده انجام میدهد و برخی از این خطهای داستانی را وارد مسیرهای غافلگیرکنندهای میکند. اولین نکتهی مثبت این اپیزود که نه تنها ما را با انرژی به تماشای این اپیزود جذب میکند، بلکه به رویدادی ختم میشود که عواقبش در ادامهی داستان تکانی به کاراکترها و روابطشان میدهد، سکانس افتتاحیهاش است. اول از همه، دیدن چندتا دخترِ وحشتزده که از دست وانتی بزرگ فرار میکنند و مورد تیراندازی افراد ناشناس قرار میگیرند، علاوهبر اینکه آدم را یاد کلیشههای فیلمهای ترسناک میاندازد، حسابی عجیب است و بعد از اینکه مشخص میشود تمام اینها بخشی از یک بازی بوده است، عجیبتر هم میشود؛ سکانسی که کاملا با سنت این سریال در ارائهی افتتاحیههای درگیرکننده برابری میکند. این بازی اما با سقوط دختر به داخل چاه فاضلاب و مرگش، موتور اتفاقات این اپیزود را روشن میکند. مقالات مرتبط این سکانس در ظاهر فقط نقش یک جوک بیمزه را دارد و به نظر نمیرسد به جز جلب توجه سریع ما نقش دیگری داشته باشد، اما در تحسین سریال همین و بس که همهچیز با مرگ دختر تمام نمیشود. دختر مُرده هرگز شخصیت خاصی پیدا نمیکند. تنها چیزی که بقیه از او به یاد میآورند این است که او به تلویزیون نگاه کردن و بقیهی کارهای عادی علاقه داشته، اما با این حال، مرگ او تولیپ را عصبانی میکند. به این ترتیب، از آنجایی که تولیپ در مدیریت خشمش مشکل دارد، همیشه در هنگام عصبانیت او باید منتظر چیزهای خوبی باشیم. دختر به خاطر این میمیرد که کارکنانِ کشتارگاهِ اُدین کینکنون، برای خنده آنها را تعقیب میکردند. به خاطر همین است که خودش طی سخنرانی سریع و مضحکی, ...ادامه مطلب